در این پست برای شما عزیزان و دوست داران هنر و موسیقی ایرانی ، گلچینی از برترین آهنگ های استاد محمدرضا شجریان را گرد آوری کرده ایم. مجموعه ای شامل بیش از ۳۰ ترانه و تصنیف قدیمی از استاد شجریان ، پدر همایون شجریان ، خسرو آواز موسیقی ایرانی و امیدواریم از شنیدن این آهنگ های استاد شجریان لذت ببرید.
همچنین در بخش نظرات (انتهای همین صفحه) منتظر پیشنهاد آهنگ های بیشتری از استاد از جانب شما عزیزان هستیم.
مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازه تر کن
زآه شرر بار این قفس را
برشکن و زیر و زبر کن
بلبل پر بسته ز کنج قفس درآ
نغمهء آزادی نوع بشــر سرا
وز نفسی عرصهء این خاک توده را، پرشرر کن
ظلم ظالم ، جور صیّاد
آشیانم داده بر باد
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت
شام تاریک ما را سحر کن
نو بهار است
گل به بار است
ابر چشمم، ژاله بار است
این قفس چون دلم
تنگ و تار است
شعله فکن در قفس ای آه آتشین
دست طبیعت گل عمرِ مرا مچین
جانب عاشق نگه ای تازه گل
از این ، بیشترکن ،بیشترکن ، بیشترکن
مرغ بی دل، شرح هجران ، مختصر، مختصر کن
مرغ بی دل، شرح هجران ، مختصر، مختصر کن
ایران ای سرای امید، بر بامت سپیده دمید
بنگر کزین ره پرخون، خورشیدی خجسته رسید
اگرچه دل ها پرخون است، شکوه شادی افزون است
سپیده ی ما گلگون است وای گلگون است
که دست دشمن درخون است
ای ایران غمت مرِساد
جاویدان شکوه تو باد
راه ما، راه حق، راه بهروزی است
اتحاد، اتحاد، رمز پیروزی است
صلح و آزادی، جاوِدانه در همه جهان خوش باد
یادگارِ خون عاشقان، ای بهار
ای بهارِ تازه جاوِدان در این چمن شکفته باد
شب است و چهره ي ميهن سياهه
نشستن در سياهي ها گناهه
تفنگم را بده تا ره بجويم
که هرکه عاشقه پايش به راهه
برادر بيقراره، برادر شعله واره
برادر دشت سينه اش لاله زاره
شب و درياي خوف انگيز و طوفان
من و انديشه هاي پاک پويان
برايم خلعت و خنجر بياور
که خون مي بارد از دلهاي سوزان
برادر نوجوونه، برادر غرق خونه
برادر کاکلش آتشفشونه
تو که با عاشقان درد آشنايي
تو که همرزم و هم زنجير مايي
ببين خون عزيزان را به ديوار
بزن شيپور صبح روشنايي
برادر بي قرار برادر نوجوونه
برادر شعله واره برادر غرق خونه
برادر کاکلش آتشفشونه
شب است و چهره ي ميهن سياهه
نشستن در سياهي ها گناهه
تفنگم را بده تا ره بجويم
که هرکه عاشقه پايش به راهه
برادر بيقراره، برادر شعله واره
برادر دشت سينه اش لاله زاره
شب و درياي خوف انگيز و طوفان
من و انديشه هاي پاک پويان
برايم خلعت و خنجر بياور
که خون مي بارد از دلهاي سوزان
برادر نوجوونه، برادر غرق خونه
برادر کاکلش آتشفشونه
برادر نوجوونه، برادر غرق خونه
برادر کاکلش آتشفشونه
تو که با عاشقان درد آشنايي
تو که همرزم و هم زنجير مايي
ببين خون عزيزان را به ديوار
بزن شيپور صبح روشنايي
تو که با عاشقان درد آشنايي
تو که همرزم و هم زنجير مايي
ببين خون عزيزان را به ديوار
بزن شيپور صبح روشنايي
برادر بي قرار برادر نوجوونه
برادر شعله واره برادر غرق خونه
برادر کاکلش آتشفشونه
برادر، دشمنم خونخواره امشب
هواي خانه ظلمت باره امشب
چراغي بر سر راهم بگيريد
که ديو شهر شب بيداره امشب
شب است و مادران شهر غمناک
هزاران گل شکفت و خفت بر خاک
عزيزم داغدارم دست واکن
به پا کن بيرق صبح طربناک
شب است و مادران شهر غمناک
هزاران گل شکفت و خفت بر خاک
هزاران گل شکفت و خفت بر خاک
عزيزم داغدارم دست واکن
به پا کن بيرق صبح طربناک
به عهد شب نظربين ها وفا کن
برادرهاي عاشق را صدا کن
بزن بر سينه ي شب تيري از نور
گل خورشيد را مهمان ما کن
به سيل صبح خواهان راه بستند
به سيل صبح خواهان راه بستند
هزاران سينه و سر را شکستند
ولي مردم گرفته دست در دست
ز چنگ ديو مردم خوار رستند
برادر بيقراره، برادر شعله واره
برادر دشت سينه اش لاله زاره
شب و درياي خوف انگيز و طوفان
من و انديشه هاي پاک پويان
برايم خلعت و خنجر بياور
که خون مي بارد از دلهاي سوزان
برادر نوجوونه، برادر غرق خونه
برادر کاکلش آتشفشونه
برادر نوجوونه، برادر غرق خونه
برادر کاکلش آتشفشونه
تو که با عاشقان درد آشنايي
تو که همرزم و هم زنجير مايي
ببين خون عزيزان را به ديوار
بزن شيپور صبح روشنايي
تو که با عاشقان درد آشنايي
تو که همرزم و هم زنجير مايي
ببين خون عزيزان را به ديوار
بزن شيپور صبح روشنايي
برادر بي قرار برادر نوجوونه
برادر شعله واره برادر غرق خونه
برادر کاکلش آتشفشونه
آمده ام که سر نهم
عشق ترا بسر برم
ور تو بگوییم که نی نی
شکنم شکر برم
آمده ام چو عقل و جان
وز همه دیده ها نهان
تا سوی جان و
دیدگان مشعله نظر برم
آنکه ز زخم تیر او
کوه شکاف می کند
پیش گشاد تیر او
وای اگر سپر برم
در هوس خیال او
همچو خیال گشته ام
وز سر رشک نام
او نام رخ قمر برم
اوست نشسته در
نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر
دل من به کجا سفر برم
خسرو خوبان (ماهور)
ای خسرو خو بان ،
ای خسروبان
نظری سوی گدا کن
حبیب من
رحمی به من ، رحمی
به من دلشده
بی سروپا ، بی سروپا ،
بی سروپا کن یار
رحمی به من دلشده
بی سروپا ، بی سروپا ،
بی سروپا کن
ز دست یارم ، چها کشیدم
بجز جفایش ، وفا ندیدمنه
همزبانی ، که یک زمانی
به او بگویم غم نهانی
نه اهل دردی ، نه غمگساری
زمن بپرسد ، غم که داری
رحمی به من دل شده
بی سروپا ، بی سروپا ،
بی سروپا کن
عشق تو آتش جانا عشق تو آتش جانا زد بر دل من
بر باد غم داد آخر بر باد غم داد آخر آب و گل من
روی تو چون دیده دل روی تو چون دیده دل بهتر زلیلی
روی تو چون دیده دل روی تو چون دیده دل بهتر زلیلی
شد بند زنجیر دام شد بند زنجیر دام، مجنون دل من
shod bande zanjir dam shod bande zanjir dam majnoon dele man
شد بند زنجیر دام شد بند زنجیر دام، مجنون دل من
shod bande zanjir dam shod bande zanjir dam majnoon dele man
وصل تو مشکل مشکل وصل تو مشکل مشکل جان دادن آسان
یا رب کن آسان آسان یا رب کن آسان آسان این مشکل من
ya rab asan asan ya rab kon asan asan in moshkele man
وصل تو مشکل مشکل وصل تو مشکل مشکل جان دادن آسان
یا رب کن آسان آسان یا رب کن آسان آسان این مشکل من
ya rab asan asan ya rab kon asan asan in moshkele man
یا رب کن آسان آسان یا رب کن آسان آسان این مشکل من
ya rab asan asan ya rab kon asan asan in moshkele man
یا رب کن آسان آسان یا رب کن آسان آسان این مشکل من
ya rab asan asan ya rab kon asan asan in moshkele man
دلم تا عشقباز آمد در او جز غـم نمیبینـم
در او جز غم نمیبینــم…
دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمیبینــم…
دلی بی غم کجا جویــم
دلی بی غم کجا جویــم! که در عالم نمیبینــم…
دمی با همدمی خرم…! ز جانم بر نمی آید ز جانم بر نمی آید
دمـــم با جان برآید…
دمم با جان برآید چون که یک همدم نمیبینم…
دمـم با جان برآید، چون که یک همدم نمیبینـم…
مرا رازی است اَنـدر دل به خون دیده پرورده
و لیکن با که گویــم راز؟؟ چون محرم نمیبینــم…
خوشا و خرمــا آن دل…
خوشا و خرما آن دل که هست، از عشق بیگانه
که من تا آشنا گشتــم…
که من تا آشنا گشتم! دل خرم نمیبینم
که من تا آشنا گشتــم!! دل خــرم نمیبینــم…
بی همگان به سر شود
بی تو به سر نمی شود
بی همگان به سر شود
بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم
جای دگر نمی شود، جای دگر نمی شود
دیدۀ عقل مست تو
چرخۀ چرخ مست تو
گوش طرب به دست تو
بی تو به سر نمی شود
بی تو به سر نمی شود
جان ز تو نوش می کند
دل ز تو جوش می کند
عقل خروش می کند
بی تو به سر نمی شود
جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی
آب زلال من تویی بیتو به سر نمیشود
گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
آن منی کجا روی بیتو به سر نمیشود
بی تو اگر به سر شدی زیر جهان زبر شدی
باغ ارم سقر شدی بیتو به سر نمیشود
خواب مرا ببستهای نقش مرا بشستهای
وز همهام گسستهای بیتو به سر نمیشود
بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
جای دگر نمیشود، جای دگر نمیشود
جای دگر نمیشود
از آمدن و رفتن ما سودي کو
وز تار اميد عمر ما پودی کو
چندين سروپای نازنينان جهان
ميسوزد و خاک ميشود دودی کو
misoozado khak mishavad doodi koo
هنگام سپيده دم خروس سحري
داني که چرا همي کند نوحه گري
يعني که نمودند در آيينه صبح
کز عمر شبي گذشت و تو بي خبري
kaz omr shabi gozashto to bi khabari
تو که نازنده بالا دلربایی
تو که بی سرمه چشمون سرمه سایی
تو که مشکین دو گیسو در قفایی
به مو گویی که سرگردون چرایی
بمیرم تا دو چشم تر نبینی
شرار آه پر آذر نبینی
چنان از آتش عشقت بسوزم
که از مو رنگ خاکستر نبینی
دلم دردی که دارد با که گوید
گنه خود کرده تاوان از که جوید
دریغا نیست همدردی موافق
که بر بخت بدم خوش خوش بموید
گل وصلت فراموشم نکرده
مگر خار از سر گورم بروید
سیه بختم که بختم واژگون بی
سیه روزم که روزم تیره گون بی
شدم محنت کش کوی محبت
ز دست دل که یارب غرق خون بی
ز عشقت سوختم ای جان کجایی
بماند آن بی سر و سامان کجایی
نه جانی و نه غیر از جان چه چیزی
نه در جان نه برون از جان کجایی
مرا به کار جهان
هرگز التفات نبود
مرا به کار جهان
هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من
چنین خوشش آراست
چنین که صومعه
آلوده شد ز خون دلم
چنین که صومعه
آلوده شد ز خون دلم
گرش به باده بشویید،
حق به دست شما است
نخفته ام ز خیالی
که می پزد دل من
خمار صد شبه دارم،
شرابخانه کجا است
از آن به دیر مغانم
عزیز می دارند
از آن به دیر مغانم
عزیز می دارند
که آتشی که نمیرد
همیشه در دل ما است
چه ساز بود،
چه ساز بود که در
پرده می زد آن مطرب
که رفت عمر و هنوزم
دماغ پر ز هوا است
ندای عشق تو
دوشم در اندرون دادند
فضای سینۀ حافظ
هنوز پر ز صدا است
فضای سینۀ حافظ
هنوز پر ز صدا است
هر دمی چون نی، از دل نالان، شکوهها دارم
وی دل هر شب، تا سحرگاهان، با خدا دارم
هر نفس آهی است، کز دل خونین،
لحظه های عمر بی سامان، می رود سنگین
اشک خون آلود من دامان، می کند رنگین،
به سکوت سرد زمان، به خزان زرد زمان
نه زمان را درد کسی، نه کسی را درد زمان
بهار مردمی ها دی شد
زمان مهربانی طی شد
آه از این دمسردی ها خدایا
نه امیدی در دل من، که گشاید مشکل من
نه فروغ روی مهی، که فروزد محفل من
نه همزبان دردآگاهی
که ناله ای خورد با آهی
داد از این بی دردی ها خدایا
نه صفایی ز دمسازی به جام می
که گرد غم ز دل شوید
که بگویم راز پنهان
که چه دردی دارم بر جان
وای از این بی همرازی خدایا…
وه که به حسرت عمر گرامی سر شد
همچو شراری از دل آذر بر شد و خاکستر شد
یک نفس زد و هدر شد، روزگار من به سر شد
چنگی عشقم راه جنون زد
مردم چشمم جامه به خون زد
یارا…
دل نهم ز بی شکیبی
با فسون خود فریبی
چه فسون نافرجامی، به امید بی انجامی
وای از این افسون سازی
خدایا…
اين قافله ي عمر عجب مي گذرد
درياب دمي که با طرب مي گذرد
ساقي غم فرداي حريفان چه خوري
پيش آر پياله را که شب مي گذرد
اين قافله ي عمر عجب مي گذرد
درياب دمي که با طرب مي گذرد
ساقي غم فرداي حريفان چه خوري
پيش آر پياله را که شب مي گذرد
من بي مي ناب زيستن نتوانم
بي باده کشيد بارتن نتوانم
من بنده آن دمم که ساقي گويد
يک جام دگر بگير و من نتوانم
yek jame degar begiro man natvanam
مي نوش که عمر جاوداني اينست
خود حاصلت از دور جواني اينست
هنگام گل و باده و ياران سرمست
خوش باش دمي که زندگاني اينست
khosh bash dami ke zendegani inast
هاهاهاهاهاهاهاها
هاهاهاهاای دوست
مرا چشمی است خون افشان
ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید
از آن چشم و
از آن ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید
از آن چشم و
از آن ابرو
هاهاهاهاهاهاهاها
هاهاهاهاهاهاهاها
هاهاهاهاهاهاهاها
غلام چشم آن ترکم
که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و
مشکین سایبان ابرو
هاهاهاها
هاهاهاهاهاهاها
تو کافر دل، نمی بندی
نقاب زلف و می ترسم
که محرابم بگرداند
خم آن دل ستان ابرو
هاهاهاهاهاهاهاها
اگر چه مرغ زیرک بود
حافظ در هوا داری
به تیر غمزه صیدش کرد
چشم آن کمان ابرو
هاهاهاهاهاهاها
هاهاهاهاهاهاها
غلام چشم آن ترکم
که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و
مشکین سایبان ابرو
هاهاهاهاهاها
هاهاهاها ای دل
هاهاهاهاهاها
هاهاهاهاهاها
زمن نگارم حبیبم خبر ندارد عزیز من آخ
به حال زارم طبیبم نظر ندارد
خبر ندارم من، از دل خود حبیبم
دل من از من حبیبم خبر ندارد عزیز من آخ
دل من از من طبیبم خبر ندارد
کجا رود دل عزیز من آخ که دلبرش نیست
کجا رود دل عزیز من آخ که دلبرش نیست
کجا پرد مرغ حبیبم که پر ندارد، طبیب من آخ
کجا پرد مرغ حبیبم که پر ندارد
امان از این عشق عزیز من آخ فغان از این عشق
امان از این عشق عزیز من آخ فغان از این عشق
که غیر خون جگر ندارد
که غیر خون جگر ندارد
همه سیاهی حبیبم همه تباهی، عزیز من آخ
مگر شب ما حبیبم سحر ندارد
امان از این عشق عزیز من آخ فغان از این عشق
امان از این عشق عزیز من آخ فغان از این عشق
که غیر خون جگر ندارد
که غیر خون جگر ندارد
همه سیاهی حبیبم همه تباهی، عزیز من آخ
مگر شب ما حبیبم سحر ندارد
جز انتظار و جز استقامت حبیبم
وطن علاج دگر ندارد عزیز من آخ
وطن علاج دگر ندارد
بهار مضطر عزیز من آخ منال دیگر
بهار مضطر عزیز من آخ منال دیگر
که آه و زاری حبیبم اثر ندارد، عزیز من آخ
که آه و زاری حبیبم اثر ندارد، عزیز من آخ
که آه و زاری حبیبم اثر ندارد
مزن بر دل مزن بر دل که نوک غمزه تیرم
که پیش چشم بیمارت بمیرم
قدح پر کن که من از دولت عشق
جوانبخت جهانم گر چه پیرم
قراری کرده ام با می فروشان
که روز غم به جز ساغر نگیرم
چنان پر شد فضای سینه از دوست
که فکر خویش گم شد از ضمیرم
مبادا جز حساب مطرب و می
اگر نقشی کشد کلک دبیرم
چو حافظ گنج او در سینه دارم
اگر چه مدعی بیند فقیرم
مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم
که پیش چشم بیمارت بمیرم
قدح پر کن که من از دولت عشق
جوانبخت جهانم گر چه پیرم
ببار ای بارون ببار
با دلم گریه کن خون ببار
در شبهای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار
ای بارون
دلا خون شو خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
دلا خون شو خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
دلا خون شو خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
به سرخی لبهای سرخ یار
به یاد عاشقای این دیار
به کام عاشقای بی مزار
ای بارون
ببار ای بارون ببار
با دلم گریه کن خون ببار
در شبهای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار
ای بارون
ببار ای ابر بهار
با دلم به هوای زلف یار
داد و بیداد از این روزگار
ماه رو دادن به شبهای تار
ای بارون
ببار ای بارون ببار
با دلم گریه کن خون ببار
در شبهای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار
ای بارون
دلا خون شو خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
دلا خون شو خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
به سرخی لبهای سرخ یار
به یاد عاشقای این دیار
به کام عاشقای بی مزار
ای بارون
ببار ای بارون ببار
با دلم گریه کن خون ببار
در شبهای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار
ای بارون
با دلم گریه کن خون ببار
در شبهای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار
ای بارون
هنگام می و فصل گل و گشت چمن شد
در بار بهاری تهی از زاغ و زغن شد
از ابر کرم، خطه ری رشک ختن شد
دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد
چه کج رفتاری ای چرخ
چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری،
نه آئین نه آیین داری ای چرخ
از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان، سروها خمیده
در سایه گل بلبل از این غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
چه کج رفتاری ای چرخ
چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری،
نه آئین داری نه آیین داری ای چرخ
خوابند وکیلان و خرابند وزیران
بردند به سرقت همه سیم و زر ایران
ما را نگذارند به یک خانه ویران
یارب بستان داد فقیران ز امیران
چه کج رفتاری ای چرخ
چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری،
نه آیین داری ای چرخ
از اشک همه روی زمین زیر و زبر کن
مشتی گرت از خاک وطن هست بسر کن
غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن
اندر جلو تیر عدو، سینه سپر کن
چه کج رفتاری ای چرخ
چه بد کرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری،
نه آیین داری ای چرخ
از دست عدو ناله من از سر درد است
اندیشه هر آنکس کند از مرگ، نه مرد است
جانبازی عشاق، نه چون بازی نرد است
مردی اگرت هست، کنون وقت نبرد است
چه کج رفتاری ای چرخ
چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری،
نه آیین داری ای چرخ
عارف ز ازل، تکیه بر ایام ندادهاست
جز جام، به کس دست، چو خیام ندادهاست
دل جز بسر زلف دلارام ندادهاست
صد زندگی ننگ بیک نام ندادهاست
چه کج رفتاری ای چرخ
چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری،
نه آیین داری ای چرخ
به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از آن ما کن ای دوست
دلم دریا شد و دادم به دستت
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست
کنار چشمه ای بودیم در خواب
تو با جامی ربودی ماه از آب
چو نوشیدیم از آن جام گوارا
تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب
تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب
تن بیشه پر از مهتابه امشب
پلنگ کوه ها در خوابه امشب
به هر شاخی دلی سامون گرفته
دل من در تنم بی تابه امشب
دل من در تنم بی تابه امشب
به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از آن ما کن ای دوست
دلم دریا شد و دادم به دستت
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست
جان جهان دوش کجا بودهای
نی غلطم در دل ما بودهای
آه! که من دوش، چه سان بودهام
آه که تو دوش، کرا بودهای
آه که تو دوش، کرا بودهای
رشک برم کاش، قبا بودمی
چون که در آغوش، قبا بودهای
رشک برم کاش، قبا بودمی
چون که در آغوش، قبا بودهای
زهره ندارم، که بگويم تُرا
زهره ندارم، که بگويم تُرا
بی من بيچاره، چرا بودهای
آينه ی رنگ تو عکس کسيست
آينه رنگ تو عکس کسيست
تو زِ همه رنگ، جُدا بودهای
تو زِ همه رنگ، جُدا بودهای
آينه ی رنگ تو عکس کسيست
آينهی رنگ تو عکس کسيست
تو زِ همه رنگ، جُدا بودهای
تو زِ همه رنگ، جُدا بودهای
رنگ رُخ خوب تو، آخر گواهست
رنگ رُخ خوب تو، آخر گواهست
در حرم! در حرم! در حرم!
لُطف خدا بوده ای
خشک آمد کشتگاه من
در جوار کشت همسایه
گرچه می گویند:
«می گریند روی ساحل نزدیک
سوگواران در میان سوگواران»
قاصد روزان ابری داروگ
کی می رسد باران؟
بر بساطی که
بساطی نیست
در درون کومه ی تاریک
من که ذرّه ای با آن
نشاطی نیست
و جدار دنده های نی به
دیوار اتاقم دارد از
خشکیش می ترکد
چون دل یاران که
در هجران یاران
قاصد روزان ابری داروگ
کی می رسد باران؟
قاصدک هان چه خبر آوردی
از کجا وز که خبر آوردی
خوش خبر باشی اما اما
گرد بام و در من بی ثمر میگردی
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری، باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک در دل من همه کورند و کرند
دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ با دلم می گوید
که دروغی تو دروغ، که فریبی تو فریب
قاصدک هان ولی، راستی آیا رفتی با باد
با توام آی! کجا رفتی آی!
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی جایی؟
در اجاقی، طمع شعله نمی بندم
اندک شرری هست هنوز
قاصدک، ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند
مشت می کوبم بردر، پنجه می سایم بر پنجره ها
من دچار خفقانم خفقان
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم
هان، با شما هستم، این درها را باز کنید
من به دنبال فضائی می گردم
لب بامی سرکوهی دل صحرایی، که در آنجا نفسی تازه کنم
می خواهم فریاد بلندی بکشم، که صدایم به شما هم برسد
من هوارم را سر خواهم داد، چارۀ درد مرا باید این داد کند
از شما خفتۀ چند، چه کسی می آید با من فریاد کند
مشت می کوبم بردر، پنجه می سایم بر پنجره ها
من دچار خفقانم خفقان
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم
در اين سرای بی کسی
کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمیزند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمیزند
عزیز عزیز عزیزم عزیز عزیز عزیزم
گذرگهی ست پر ستم
که اندرو به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمیزند
یکی صلای آشنا به رهگذر نمیزند
چه چشم پاسخ است از این دریچه های بسته ات
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند
نه سایه دارم و نه بر
بیفکنندم و سزاست
وگرنه بر درخت تر کسی تبر نمیزند
وگرنه بر درخت تر کسی تبر نمیزند
سرو چمان من چرا
سرو چمان من چرا
ميل چمن نميکند
همدم گل نميشود
ياد سمن نميکند
ياد سمن نميکند
دل به اميد وصل تو
دل به اميد وصل تو
همدم جان نميشود
دل به اميد وصل تو
دل به اميد وصل تو
همدم جان نميشود
جان به هوای کوی تو
جان به هوای کوی تو
خدمت تن نميکند
خدمت تن نميکند
با همه عطر دامنت آيدم از صبا عجب
با همه عطر دامنت آيدم از صبا عجب
کز گذرِ تو، خاک را
کز گذرِ تو، خاک را
مشک ختن نميکند
مشک ختن نميکند
تا دل هرزه گرد، من
تا دل هرزه گرد، من
رفت به چين زلف تو
تا دل هرزه گرد، من
رفت به چين زلف تو
زان سفر دراز، خود
زان سفر دراز، خود
عزم وطن نميکند
عزم وطن نميکند
ساقی سيم، ساق من
ساقی سيم، ساق من
گر همه درد ميدهد
گر همه درد ميدهد
ساقی سيم، ساق من
گر همه درد ميدهد
گر همه درد ميدهد
کيست که تن چو، جام می
کيست که تن چو، جام می
جمله دهن نميکند
جمله دهن نميکند
سرو چمان من چرا
سرو چمان من چرا
ميل چمن نميکند
همدم گل نميشود
ياد سمن نميکند
ياد سمن نميکند
ای مه من، ای بت چین ای صنم
لالـه رُخ، زهره جبین ای صنم
تا به تـو دادم دل و دین ای صنم
بر همه کس گشته یقین ای صنم
من زتو دوری نتوانم دیگر , جانم
وز تو صبوری نتوانم دیگر
بیا حبیبم، بیا طبیبم
هر که تو را دیده ز خـود دل برید
رفته ز خود، تا که رُخت را بدید
تیر غمت، چون به دلِ من رسید
همچو بگفتم که همه کس شنید
من زتو دوری نتوانم دیگر جانم
وز تو صبوری نتوانم دیگر
بیا حبیبم بیا طبیبم
ای نفـسِ اُنـسِ تو احیای من
چون تویی امروز مسیحای من
حالت جمعی تو پریشان کنی
وای به حال دل شیدای من
من زتو دوری نتوانم دیگر جانم
وز تو صبوری نتوانم دیگر
بیا حبیبم، بیا طبیبم
چندان که گفتند حبیبم غم با طبیبان
درمان نکردند مسکین غریبان
آن گل که هر دم در دست بادی ست
گو شرم بادت خدا از عندلیبان از عندلیبان
یا رب امان ده تا باز بیند
چشم محبان، روی حبیبان
چشم محبان، روی حبیبان
ای منعم آخر بر خوان وصلت
تا چند باشیم از بی نصیبان
ما درد پنهان با یار گفتیم
نتوان نهفتن خدا درد از طبیبان
حافظ نگشتی شیدای گیتی
گر می شنیدی پند ادیبان
رفتم در ميخانه حبيبم
رفتم در ميخانه حبيبم
خوردم دو سه پيمانه
خوردم دو سه پيمانه
من مستم و ديوانه عزيزم
من مستم و ديوانه حبيبم
ما را که برد خانه
ما را که برد خانه
دلبر عزيز
شوخ با تميز
برخيز و بريز
زان می که جوان سازد
عشقم به تو پردازد
دلبر عزيز
شوخ با تميز
برخيز و بريز
زان می که جوان سازد
عشقم به تو پردازد
تو اگر عشوه بر
تو اگر عشوه بر خسرو پرويز کنی
همچو فرهاد روم
همچو فرهاد روم از عقب کوه کنی
تو مگر، تو مگر ماه نکو رويانی
تو مگر، تو مگر شاه پری رويانی
دلبر عزيز
شوخ با تميز
برخيز و بريز
زان می که جوان سازد
عشقم به تو پردازد
زان می که جوان سازد
عشقم به تو پردازد
دو چشمم درد چشمون تو چیناد
مبا دردی به چشمونت نشیناد
شنیدم رفتی و یاری گرفتی
اگه گوشم شنفت چشمُم مبیناد
ز عشقت آتشی در بوته دیرُم
در آن آتش دل و جان سوته دیرُم
سگت گر پا نهد بر چشمُم
ی دوست به مژگون خاک راهش روته دیرُم
دلم بی وصل ته شادی مبیناد
به غیر از محنت آزادی مبیناد
خرابآباد دل بی مقدم ته
الهی هرگز آبادی مبیناد
به سر شوق سر کوی تو دیرُم
به دل مهر مه روی تو دیرُم
بت من، کعبه من، قبله من
تویی هر سو نظر سوی تو دیرُم
ديدي اي دل که غم
عشق دگر بار چه کرد
didi ey del ke ghame eshgh
degar bar che kard
چون بشد دلبر و با
يار وفادار چه کرد
ديدي اي دل که غم
عشق دگر بار چه کرد
didi ey del ke ghame
eshgh degar bar che kard
ديدي اي دل که غم
عشق دگر بار چه کرد
didi ey del ke ghame
eshgh degar bar che kard
چون بشد دلبر و
با يار وفادار چه کرد
آه از آن نرگس
جادو که چه
بازي انگيخت، که
چه بازي انگيخت
آه از آن نرگس جادو
که چه بازي انگيخت
وه از آن مست که با
مردم هشيار چه کرد
اشک من رنگ شفق
يافت ز بي مهري يار
ashke man range shafagh
yaft ze bi mehriye yar
اشک من رنگ شفق
يافت ز بي مهري يار
ashke man range shafagh
yaft ze bi mehriye yar
طالع بي شفقت بين
طالع بي شفقت بين که
در اين کار چه کرد، چه کرد
ای عاشقان ای عاشقان پیمانه ها پر خون کنید
وز خون دل چون لاله ها رخساره ها گلگون کنید
وز خون دل چون لاله ها رخساره ها گلگون کنید
ای عاشقان ای عاشقان پیمانه ها پر خون کنید
وز خون دل چون لاله ها رخساره ها گلگون کنید
آمد یکی آتش سوار بیرون جهید از این حصار
تا بر دمد خورشید نو شب را ز خود بیرون کنید
تا بر دمد خورشید نو شب را ز خود بیرون کنید
چندین که از خم درسبو خون دل ما میرود
ای شاهدان بزم کین پیمانه ها پر خون کنید
دیدم به خواب نیمه شب خورشید و مه را لب به لب
تعبیر این خواب عجب ای صبح خیزان چون کنید
تعبیر این خواب عجب ای صبح خیزان چون کنید
دیوانه چون طغیان کند زنجیر و زندان بشکند
از زلف لیلی حلقه ای در گردن مجنون کنید
آمد یکی آتش سوار بیرون جهید از این حصار
آمد یکی آتش سوار بیرون جهید از این حصار
تا بر دمد خورشید نو شب را ز خود بیرون کنید، بیرون کنید
ای عاشقان ای عاشقان پیمانه ها پر خون کنید
وز خون دل چون لاله ها رخساره ها گلگون کنید
دیوانه چون طغیان کند زنجیر و زندان بشکند
از زلف لیلی حلقه ای در گردن مجنون کنید
ای عاشقان ای عاشقان پیمانه ها پر خون کنید
وز خون دل چون لاله ها رخساره ها گلگون کنید
آمد یکی آتش سوار بیرون جهید از این حصار
تا بر دمد خورشید نو شب را ز خود بیرون کنید
تا بر دمد خورشید نو شب را ز خود بیرون کنید
تا بر دمد خورشید نو شب را ز خود بیرون کنید
پاسبان حرم دل شده ام
شب همه شب
پاسبان حرم دل شده ام
شب همه شب
تا در اين پرده
جز انديشه او نگذارم
ديده بخت به افسانه
او شد در خواب
ديده بخت به افسانه
او شد در خواب
کو نسيمی ز عنايت
که کند بيدارم
يارم به يک لا پيرهن
خوابيده زير نسترن
يارم به يک لا پيرهن
خوابيده زير نسترن
ترسم که بوی نسترن
مست است و هوشيارش کند
ترسم که بوی نسترن
مست است و هوشيارش کند
اي آفتاب آهسته نه
پا در حريم يار من
ترسم صدای پای تو
خواب است و بيدارش کند
ترسم صدای پای تو
خواب است و بيدارش کند
اي آفتاب آهسته نه
پا در حريم يار من
ترسم صدای پای تو
خواب است و بيدارش کند
خواب است و بيدارش کند
خواب است و بيدارش کند
مسیحای جوانمرد من
ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است…آی
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من میهمان هر شبت
لولی وش مغموم
منم من سنگ تیپاخورده رنجور
منم دشنام پست افرینش
نغمه ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم
همان بی رنگ بی رنگم
بیا بگشای در بگشای دلتنگم
ما دلشدگان خسرو شیرین پناهیم
ما، کشته آن
مه رخ خورشید کلاهیم
ما از دو جهان غیر تو
ای عشق نخواهیم
ما از دو جهان غیر تو
ای عشق نخواهیم
صد شور نهان با ما
تاب و تب جان با ما
در این سر بی سامان
غم های جهان با ما
با ساز و نی
با جام می
با یاد وی
شوری دگر اندازیم
در میکده ی جان
شوری دگر اندازیم
در میکده ی جان
جمع مستان غزل خوانیم
همه مستان سر اندازیم
سر اندازیم سر افرازیم
جز این هنر ندانیم
که هر چه می توانیم
جز این هنر ندانیم
که هر چه می توانیم
غم از، دلها
براندازیم براندازیم
ما دلشدگان خسرو شیرین پناهیم
ما از دو جهان غیر تو
ای عشق نخواهیم
صد شور نهان با ما
تاب و تب جان با ما
در این سر بی سامان
غم های جهان با ما
خانه ام آتش گرفته است،
آتشی جانسوز
هر طرف می سوزد
این آتش
پرده ها و فرش ها را،
تارشان با پود
من به هر سو می
دوم گریان
در لهیب آتش پر دود
وز میان خنده هایم تلخ،
و خروش گریه ام ناشاد
از درون خسته ی سوزان،
می کنم فریاد، ای فریاد
خانه ام آتش گرفته است،
آتشی بی رحم
همچنان می سوزد این آتش
نقش هایی را که من،
بستم به خون دل
بر سر و چشم در و دیوار
در شب رسوای بی ساحل
وای بر من، وای بر من
سوزد و سوزد
غنچه هایی را که پروردم
به دشواری در
دهان گود گلدان ها
روزهای سخت بیماری،
از فراز بام هاشان شاد
دشمنانم موزیانه
خنده های فتحشان بر لب
بر من آتش بجان ناظر
در پناه این مشبک شب
من به هر سو می دوم
گریان، از این بیداد
میکنم فریاد، ای فریاد
وای بر من همچنان
می سوزد این آتش
آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان
و آنچه دارد منظر و ایوان
من بدستان پر از تاول
این طرف را می کنم خاموش
وز لهیب آن روم از هوش
زان دگر سو شعله
برخیزد، بگردش دود
تا سحرگاهان که می داند
که بود من شود نابود
خفته اند این مهربان
همسایگانم شاد در بستر
صبح از من مانده بر
جا مشت خاکستر
وای آیا هیچ سر بر
می کنند از خواب
مهربان همسایگانم
از پی امداد
سوزدم این آتش
بیدادگر بنیاد
می کنم فریاد
ای فریاد
فریاد
باد صبا بر گل گذر کن
گل گذر کن گل گذر کن
از حال گل ما را خبر
کن نازنين ما را خبر کن
با مدعی کمتر
بنشین نازنين اي مه جبين
بيچاره عاشق ناله
تا کی ناله تا کي
يا دل مده يا ترک
سر کن ترک سر کن
شد خون فشان چشم تر
من پر خون دل شد ساغر من
اي يار عزيز مطبوع و تميز
در فصل بهار با من مستیز
آخر گذشت آب از سر من
ببين چشم تر من
ببين چشم تر من
گا چاک غم بر پيرهن
زد پيرهن زد پيرهن زد
از غيرت آتش در چمن
زد در چمن زد بر چمن زد
بلبل چو من شد در
چمن دستان سرا بهر وطن
دیدی که ظالم
تیشه اش را تيشه اش را
آخر به پاي خويشتن
زد خويشتن زد
شد خون فشان چشم تر
من پر خون دل شد ساغر من
اي يار عزيز مطبوع و تميز
در فصل بهار با من مستیز
آخر گذشت آب از سر من ببين
چشم تر من ببين چشم تر من
نسیمی کز بن آن کاکل آیو
مرا خوشتر ز بوی سنبل آیو
چو شو گیرم خیالت را در آغوش
cho sho giram khiyalat ra dar aghoosh
سحر از بسترم بوی گل آیو
sahar az bastaram booye gol ayoo
سحر از بسترم بوی گل آیو
sahar az bastaram booye gol ayoo
بلا بی دل خدایا دل بلا بی
گنه چشمم چرا دل مبتلا بی
اگر چشمم نکردی دیده بونی
چه دونستی دلم خوبان کجایی
چه دونستی دلم خوبان کجایی
دو چشمونت پیاله پر ز می بی
دو زلفونت خراج ملک ری بی
دو چشمونت پیاله پر ز می بی
دو زلفونت خراج ملک ری بی
همی وعده کری امروز و فردا
نزونم مو که فردای تو کی بی
نزونم مو که فردای تو کی بی
نسیمی کز بن آن کاکل آیو
مرا خوشتر ز بوی سنبل آیو
چو شو گیرم خیالت را در آغوش
cho sho giram khiyalat ra dar aghoosh
سحر از بسترم بوی گل آیو
sahar az bastaram booye gol ayoo
سحر از بسترم بوی گل آیو
sahar az bastaram booye gol ayoo
رندان سلامت می کنند
جان را غلامت می کنند
رندان سلامت می کنند
جان را غلامت می کنند
مستی ز جامت می کنند
مستان سلامت می کنند
غوغای روحانی نگر
سیلاب طوفانی نگر
خورشید ربانی نگر
مستان سلامت می کنند
مستان سلامت می کنند
خورشید ربانی نگر
مستان سلامت می کنند
مستان سلامت می کنند
ای آرزوی آرزو
آن پرده را بردار از او
ای آرزوی آرزو
آن پرده را بردار از او
من کس نمی دانم جز او
مستان سلامت می کنند
مستان سلامت می کنند
وان دام آدم را بگو
وان جان عالم را بگو
آن یار و همدم را بگو
مستان سلامت می کنند
مستان سلامت می کنند
وان دام آدم را بگو
وان جان عالم را بگو
ان یار و همدم را بگو
مستان سلامت می کنند
مستان سلامت می کنند
ای ابر خوش باران بیا
ای مستی یاران بیا
ای ابر خوش باران
بیا ای مستی یاران بیا
ای شاه طراران بیا
ای شاه طراران بیا
مستان سلامت می کنند
مستان سلامت می کنند
رندان سلامت می کنند
جان را غلامت می کنند
رندان سلامت می کنند
جان را غلامت می کنند
رندان سلامت می کنند
جان را غلامت می کنند
مستی ز جامت می کنند
مستان سلامت می کنند
مستی ز جامت می کنند
مستان سلامت می کنند
یاد ایامی، یاد ایامی
یاد ایامی، یاد ایامی
یاد ایامی که در
گلشن فغانی داشتم
در میان لاله وگل آشیانی داشتم
آشیانی داشتم، آشیانی داشتم
یاد ایامی، یاد ایامی
یاد ایامی که در
گلشن فغانی داشتم
در میان لاله وگل آشیانی داشتم
آشیانی داشتم، آشیانی داشتم
گرد آن شمع طرب
می سوختم پروانه وار
گرد آن شمع طرب
می سوختم پروانه وار
پای آن سرو روان
اشک روانی داشتم
اشک روانی داشتم
اشک روانی داشتم
آتشم بر جان
آتشم بر جان
آتشم بر جان ولی از شکوه
لب خاموش بود خاموش بود
عشق را از
اشک حسرت ترجمانی داشتم
ترجمانی داشتم، ترجمانی داشتم
درد بی عشقی
ز جانم برده طاقت
درد بی عشقی
ز جانم برده طاقت، برده طاقت
درد بی عشقی
ز جانم برده طاقت
برده طاقت ورنه من
داشتم آرام، تا آرام جانی داشتم
چون سرشک از شوق
بودم خاکبوس درگهی
چون سرشک از شوق
بودم خاکبوس درگهی
چون غبار از شکر
سر به آستانی داشتم
گرد آن شمع طرب
می سوختم پروانه وار
پای آن سرو روان
اشک روانی داشتم
اشک روانی داشتم
اشک روانی داشتم
بلبل طبعم کنون باشد زتنهایی خموش
بلبل طبعم کنون باشد زتنهایی خموش
نغمه ها بودی مرا
نغمه ها بودی مرا
تا همزبانی داشتم
یاد، ایامی که
در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله وگل آشیانی داشتم
آشیانی داشتم، آشیانی داشتم
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
دل که آیینه صافی است غباری دارد
از خدا می طلبم صحبت روشن رایی
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان
ورنه پروانه ندارد به سخن پروایی
کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست
گشته هر گوشه چشم از غم دل دریایی
کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست
گشته هر گوشه چشم از غم دل دریایی
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
دل که آیینه صافی است غباری دارد
از خدا می طلبم صحبت روشن رایی
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان
ورنه پروانه ندارد به سخن پروایی
زین دایره مینا، زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
زین دایره مینا، زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه های شسته، باران خورده پاک
آسمان آبی وابر سپید، برگ های سبز بید
عطر نرگس رقص باد، نغمۀ شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک میرسد اینک بهار
میرسد اینک بهار، خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب، خوش به حال آفتاب
ای دریغ از تو، اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من، اگر مستم نسازد آفتاب
اگر دریغ از ما، دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشۀ غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ
بهار دلکش رسید و دل بهجا نباشد
از آنکه دلبر دمی به فکر ما نباشد
در این بهار ای صنم بیا و آشتی کن
که جنگ و کین با من حزین روا نباشد
صبحدم بلبل، بر درخت گل، بهخنده میگفت
نازنینان را، مهجبینان را، وفا نباشد
اگر که با این دل حزین تو عهد بستی
حبیب من، با رقیب من، چرا نشستی؟
چرا دلم را عزیز من، ز کینه خستی؟
بیا بَرَم شبی از وفا ای مه الستی
تازه کن عهدی که با ما بستی
به باغ رفتم دمی به گل نظاره کردم
چو غنچه پیراهن از غم تو پاره کردم
روا نباشد اگر ز من کناره جویی
که من ز بهر تو از جهان کناره کردم
ای پری پیکر، سرو سیمین بر، لعبت بهاری
مهوشی جانی، دلکشی اما، وفا نداری
به باغ رفتم چو عارضت گلی ندیدم
ز گلشنات از مراد دل گلی نچیدم
به خاک کوی تو لاجرم وطن گزیدم
ببین در وطن از رفیقانت
وز رقیبانت، در وطنخواهی چهها کشیدم
آنکه هلاک من همی
خواهد و من سلامتش
هر چه کند به شاهدی
کس نکند ملامتش
باغ تفرج است و بس
میوه نمی دهد به کس
جز به نظر نمی رسد
سیب درخت قامتش
کاش که در قیامتش
بار دگر بدیدمی
کانچه گناه او بود
من بکشم غرامتش
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
و اندر این کار دل خویش به دریا فکنم
از دل تنگ گنهکار برآرم آهی
کآتش اندر گنه آدم و حوا فکنم
مایه خوشدلی آن جاست که دلدار آن جاست
میکنم جهد که خود را مگر آن جا فکنم
بگشا بند قبا ای مه خورشیدکلاه
تا چو زلفت سر سودازده در پا فکنم
خوردهام تیر فلک باده بده تا سرمست
عقده دربند کمر ترکش جوزا فکنم
جرعه جام بر این تخت روان افشانم
غلغل چنگ در این گنبد مینا فکنم
حافظا تکیه بر ایام چو سهو است و خطا
من چرا عشرت امروز به فردا فکنم
سر آن ندارد امشب
سر آن ندارد امشب
که برآید آفتابی
چه خیال ها گذر کردو
گذر نکرد خوابی
گذر نکرد خوابی
سر آن ندارد امشب
سر آن ندارد امشب
که برآید آفتابی
چه خیال ها گذر کردو
گذر نکرد خوابی
گذر نکرد خوابی
نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند
نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند
همه بلبلان بمردندو نماند جز غرابی
برو ای گدای مسکین و
دری دگر طلب کن
برو ای گدای مسکین و
دری دگر طلب کن
که هزار بار گفتیو نیامدت جوابی
که هزار بار گفتیو نیامدت جوابی
سر آن ندارد امشب
سر آن ندارد امشب
که برآید آفتابی
که برآید آفتابی
چه خیال ها گذر کرد
چه خیال ها گذر کردو
گذر نکرد خوابی
گذر نکرد خوابی
دل همچو سنگت ای دوست
به آب چشم سعدی
عجب است اگر نگردد
که بگردد آسیابی
عجب است اگر نگردد
که بگردد آسیابی
برو ای گدای مسکین و
دری دگر طلب کن
برو ای گدای مسکین و
دری دگر طلب کن
که هزار بار گفتیو نیامدت جوابی
که هزار بار گفتیو نیامدت جوابی
راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارد چاره نیست
پهر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست
از چشم خود بپرس که ما را که می کشد
جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست
او را به چشم پاک توان دید چون هلال
هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست
فرصت شمر طریقه رندی که این نشان
چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست
نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ رو
حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست
رندان ، سلامت می کنند…
جان را غلامت می کنند
رندان سلامت می کنند
جان را غلامت می کنند
مستی ز جامت می کنند
مستان سلامت می کنند
غوغای روحانی نگر
سیلاب ، طوفانی نگر
خورشید ربانی نگر
مستان سلامت می کنند
مستان سلامت می کنند
خورشید ربانی نگر
مستان سلامت می کنند
مستان سلامت می کنند
ای آرزوی آرزو
آن پرده را بردار از او
ای آرزوی آرزو
آن پرده را بردار از او
من کس نمی دانم جز او
مستان ، سلامت می کنند
مستان ، سلامت می کنند
وان دام آدم را بگو!!
وان جان عالم را بگو
آن یار و همدم را بگو
مستان سلامت می کنند
مستان سلامت می کنند
وان دام آدم را بگو
وان جان عالم را بگو
ان یار و همدم را بگو
مستان سلامت می کنند
مستان سلامت می کنند
ای ابر خوش باران بیا
ای مستی یاران بیا
ای ابر خوش باران
بیا ای مستی یاران بیا
ای شاه طراران بیا
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخيز و بجام باده کن عزم درست
کاين سبزه که امروز تماشاگه توست
فردا همه از خاک تو برخواهد رست
farda hame az khak to bar khahad rast
ابر آمد و باز بر سر سبزه گريست
بي باده ي گلرنگ نميبايد زيست
اين سبزه ي که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه خاک ما تماشاگه کيست
ta sabzeye khake ma tamashagahe kist
از غم عشقت از غم عشقت دل
شیدا شکست دل شیدا شکست
az ghame eshghat az ghame eshghat dele
sheyda shekast dele sheyda shekast
شیشۀ می در شیشۀ می در شب
یلدا شکست شب یلدا شکست
shisheye mey dar shisheye mey dar
shabe yalda shekast shabe yalda shekast
از بس که زدم از بس که زدم ریگ
بیابان به کف ریگ بیابان به کف
خار مغیلان خار مغیلان همه در پا
شکست همه در پا شکست
از غم عشقت از غم عشقت دل
شیدا شکست دل شیدا شکست
az ghame eshghat az ghame eshghat dele
sheyda shekast dele sheyda shekast
شیشۀ می در شیشۀ می در شب
یلدا شکست شب یلدا شکست
shisheye mey dar shisheye mey dar shabe
yalda shekast shabe yalda shekast
از بس که زدم از بس که زدم ریگ
بیابان به کف ریگ بیابان به کف
خار مغیلان خار مغیلان همه در پا
شکست همه در پا شکست
گفتی که ممیر وخته مو لبیکمه گفتم
هی هی بخدا خوب تو گفتی مو شنفتم
ای شیر نر عشق، تقلای مو پوچه
ای بوده مقدر که بچنگال توبفتم
تا زور دری تیز بزن بازوی صیاد
مو کِفتَرِ جُون سَختُم و آسُون نَمِیُفتُم
گفتم که بپایت نخلد خار و مو امشو
با جاروی مژگون سر راه تو ره رُفتُم
دیشو بخیال صدف سینهٔ صافت
تا وقت سحر مُروِرِیِ اشک مُسُفتُم
همدوش بهارُم مو که همجفتُمُ همطاق
در بیطَقَتی طاقُم و با یاد تو جُفتُم
شاید به جرات بتوان گفت که برای محمدرضا شجریان دیگر نمیتوان لقب و نامی، در خور شان و شخصیتش پیدا کرد. خسرو آواز ایران که علاوه بر صدا و کارهای فاخرش، به خاطر رفتار و مردمدار بودنش در قلب یکایک ایرانیان رخنه کرده است.
محمدرضا شجریان بزرگ مرد آواز ایران در یکم مهر سال 1319 در خانوادهای که پدرش قاری قرآن بود، در شهر مذهبی مشهد چشم به جهان گشود. از همان کودکی به واسطه پدر با صوت و لحن قرآن آشنا شد و در خلوت کودکی خود تصنیف های آن موقع را میخواند و خوش بود. در سال 1331 و برای اولین بار صدای او در نقش قاری قرآن از رادیو خراسان پخش شد.
در سال 1338 به دانشسرا رفت و آنجا اولین بار چشمش به جمال اساتید موسیقی روشن شد. پس از دریافت مدرک دیپلم و استخدام در آموزش و پرورش استان خراسان، با سنتور آشنا شد و باعث شد تا سال 37 به رادیو خراسان برود و در رشته آواز مشغول به فعالیت شود. به دعوت استاد پیرنیا به تهران آمد و در بیش از یکصد برنامه گلها و برگ سبز شرکت کرد.
رفت و آمد به تهران برایش خوش یمن بود در سال 46 با احمد عبادی آشنا شد و در کلاسهای اسماعیل مهرتاش شرکت کرد. از طرفی دیگر به علت علاقه به هنر خوشنویسی در سال 47، این هنر را نزد استاد میرخانی ادامه داد و خودش نیز به درجه ممتازی رسید.
اما میتوان گفت دوره طلایی شجریان از سال 1350 آغاز میشود جایی که دیگر به دور از هر پنهانکاری و اسم مستعاری، با نام خودش فعالیت حرفهای خود را آغاز کرد و شروع آن از آشنایی با فرامرز پایور کلید خورد. نزد فرامرز پایور سنتور و ردیف ها را یادگرفت و در محضر استاد نورعلی خان برومند آواز آموخت. در سال 52 و به همراه بزرگانی چون لطفی و گنجهای و علیزاده به عضویت مرکز حفظ و اشاعه موسیقی درآمده بودند. در همان سال در یک حرکت نوین، شعر نوی داروگ نیما یوشیج را به صورت تصنیف اجرا کرد.
اما سالهای درخشان شجریان از سال 56 و با همکاری مداوم با استاد لطفی و خود فرامرز پایور شروع میشود. طی آن سالها با انتشار مجموعه آلبومهای چاووش با همکاری محمدرضا لطفی، حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان، صدای فوق العادهاش را در اختیار مردم گذاشت. پس از قطع همکاری با ارگان های دولتی در سال 57 با خواندن آهنگ های مردمی و سیاسی بیش از پیش در دل مردم جا باز کرد و با اجرای زنده ایران ای سرای امید، دیگر آوازه شجریان در هر کوی و برزن پیچیده بود.
در دهه 60 در همکاری با پرویز مشکاتیان که آن سالها داماد شجریان بود، توانستند یکی از طلایی ترین ترکیبهای برنده تاریخ را با انتشار آلبومهای آستان جانان، بیداد، دستان و … تشکیل دهند. آلبومها و آهنگهایی که با گذشت نزدیک به 30 سال از آنها، کماکان نزد مردم محبوب هستند.
از همان سالها نیز کنسرتهای درون کشور و برون کشوری خود را شروع کرد و در جای جای ایران و جهان به همراهی گروه های مختلف به اجرا پرداخت و کم کم چهره جهانی محمدرضا شجریان نیز شکل گرفت. در دهه 70 نیز با کمک داریوش پیرنیاکان، پرویز مشکاتیان و محمدرضا لطفی آلبوم های مختلفی را روانه بازار کرد. یکی از کارهای متفاوت شجریان در آن دهه حضور در آلبوم شب، سکوت، کویر کیهان کلهر بود که یک همکاری موفق در کارنامه این دو ثبت شد.
در سال 1381 نیز آلبوم بی تو بسر نمیشود را با آهنگسازی حسین علیزاده و نوازندگی کلهر، علیزاده و با حضور همایون پسرش منتشر کردند که یکی از موفق ترین و معروفترین کارهای مشترک در تاریخ موسیقی ایران حساب میشود.
در تمامی این سال ها با انتشار آلبوم ها و آهنگهای قدیمی و جدید، همواره در دنیای موسیقی نقش فعالی داشت. از طرفی با خواندن دعاهای خاصی چون ربنا و یا مقلب القلوب، در لحظات ملکوتی و مذهبی مردم هم جایگاه ویژهای داشت. به هنگام افطار و جشن عید نوروز، مردم همواره منتظر طنین صدای قدسی شجریان از بلندگوها بودند.
با حواشی پیش آمده در سالهای 88، استاد همواره پشت مردم ایستادند و این باعث بروز محبوبیتی بیش از پیش شد که آن را نمیتوان با چیز دیگری مقایسه کرد. در دهه 90 هم استاد با انتشار آلبوم های مختلف و برگزاری کنسرتهای مختلف به همراه همایون و مژگان شجریان، به فعالیتهای موسیقی میپرداخت، اما با شدت گرفتن بیماری اش در سالهای اخیر، کمتر در صحنه هنر ظاهر شده است.
اکنون متاسفانه این هنرمند بزرگ و استاد موسیقی سنتی ایرانی به دلیل بیماری که از قبل گریبانگیر ایشان شده بود سطح هوشیاری پایینی داشته و این دلایل سبب انتقال این هنرمند به بخش آی سی یو بیمارستان جم تهران شده است. همه شنونده های موزیک و خوانندگان ایرانی از این خبر ناگوار ناراحت شده و آرزوی سلامتی را برای استاد محمدرضا شجریان را دارند.
کاش عمر من کوتاه میشد ولی سایه ی این بزرگ مرد بالای سر هنر موسیقی ایرانی میماند.
معین گفته:
درود بر شما ؛
بابت این همه زحمت که در اشاعه موسیقی اصیل سنتی ما آن هم با نوای ملکوتی حضرت استاد شجریان ،
از شما صمیمانه قدردانی میکنم 🌷🌷🌷🌷🌹🙏❤
#_شجریان_ در _قلب _ماست
صمد گفته:
یعنی موسیقی پاپ مرده باد
علی گفته:
بسیار علی بود. خدا رحمت کند استاد شجریان. را. بسیار خوانده خوبی بود. مخصوصا. ربنای ماه رمضان
Aria گفته:
سلام
دیگه باید توضیحات رو عوض کنین با فوت استاد
دریا گفته:
با درود به روح استاد و تشکر بابت زحمت جمعآوری این گنجینه هنری ایران زمین که در اختیار علاقمندان قرار دادهاید.
نوشین گفته:
عاااااااالی
ممنونم از شما
یوسف گفته:
بله. عالی بود. ممنونم از زحمات شما. پایدار باشید.
محمد گفته:
عاااالی .درودهااااا هزاران افرین
سیدخلیل گفته:
آرام بخش روح جان استادعزیز خدایت بیامرزدبهشت برین جایگاهت
کریم گفته:
اهنگ ها و شعرها بسیار عالی بود . سپاسگزارم.
جهان گفته:
سلام
خدا قوت
عالی عالی عالی
لذت بردیم
جهان گفته:
سلام
خدا قوت
عالی عالی عالی
لذت بردیم
سید هاشم حسینی نکا/مازندران/میانگله گفته:
خدا رحمتش کنه
فرید گفته:
درود بر شما ، بسیار عالی و ممنون از شما عزیزان
مهدی گفته:
سلام . رفتن استاد واقعا حیف شد، خیلی بعید میدونم که روزگار همچین مرد بزرگ وارسته نیک نامی به روزگار بیاورد. بقول معروف عمر بسیار بباید پدر پیر فلک را تا دگر مادر گیتی همچو تو فرزند بزاید. . رفتن استاد داغی بود بر دل همه طرف دارانش. ممنون در در اختیار گذاشتن بهترین آثار استاد روانشاد
حمید گفته:
خسروی آواز ایران زمین، پروازتان قرین آرامش و رحمت الهی، بهشت برین جایگاهتان...
انگار شجریان، از اول بوده و همیشه خواهد بود... انگار شجریان، صدای تاریخی ما بود... صدای حافظ، صدای کویر لوت، صدای باغ های شمیران، صدای پرنده های شمال، صدای لیلی و مجنون، صدای آرش کمانگیر، صدای مردم، صدای مردم، صدای مردم... که به جای همه ی ما میخواند:ای خدا، ای فلک، ای طبیعت شام تاریک ما را سحر کن...
صدای ما که هرگز نمیمیرد...
ای خسرو شیرین زبان ایران زمین یاد و نامت جاویدان ... اکنون که به دیار حق شتافته ای بشو خسرو شیرین ملکوتیان .... ضایعه درگذشت استاد عزیز و بنام عرصه هنر و موسیقی ایران بر همه دوستاران این عزیز والا مقام تسلیت باد .... راهش پر رهرو
سعید گفته:
حرفی برای گفتن ندارم هر آنچه عیان است چه حاجت به بیان است،روحش شاد و یادش گرامی
مصطفی خزائی گفته:
روحت شاد استاد نبودت دردناک است و جانگداز چه خوش گفت کیهان؛ جان از تن آواز ایران رفت
😢😢
میترا گفته:
استاد جانم، دیگر ڪسی مانند شما نخواهد آمد😔
مجید معیری گفته:
خیلی عالی همه تصنیفای خاطره انگیز رو داشتین دمتون گرمو سرتون خوش باد
مجید گفته:
خیلی عالی همه تصنیفای خاطره انگیز رو داشتین دمتون گرمو سرتون خوش باد
احسان گفته:
خدا حافظ روحت شاد به خدا جاودانی
اردی گفته:
ممنون. روحشان شاد.
فرهاد باباجمالی گفته:
امروز روز عجیبی بود
غمگنانه ترین خبر عمرم را شنیدم
خسرو آواز ایران همراه قاصدکها رفت.
رفت آنحا که او را منتظرند.
دروصف بزرگ مرد تاریخ ایران چه میتوان گفت
آیا حرفی باقی گذاشت؟
حسین ریسی گفته:
اسطوره تکرار نشدنی ایران بود خیلی ها نفهمیدنش فقط اسمش رو می دانستند ولی روح انسان رو متصللی به جانش کرد.روحش شاد
حسین گفته:
روحش شاد و یادش گرامی
مهدی گفته:
استاد شجریان ! عزیز دلم نمی دانم با داغ نبودنتان چگونه ادامه دهیم شنیدن آواز را ؟ خداوند روح آسمانی شمارا با صاحب غم اربعین محشور نماید.ایران برایش فاتحه بخواند بازهم موسیقی این مملکت به استاد بدهکار است.
مریم گفته:
بسیااااار عاااالی و کامل سپاس🙏🙏🙏
مسعودفاطمی گفته:
خیلی عالی بود من آهنگ رفتی توبدین زودی رو میخوام همینطور ویدیوی اون اگه میشه براه بفرستیدتوتلگرام۰۹۱۲۴۳۵۶۹۰۰
masoud گفته:
استاد عزیز روحت شاد یادت همیشه گرامیست . و این ناراحتی از برای نسل ما که در فقدان شما چگونه سر کند ... روز پر کشیدنت ۱۷٫۷٫۹۹ صدایت جاودان ... تنها صداست که میماند ... برای شادی استاد فاتحه بخونیم
حسن گفته:
خدا بیامرزد روحش شاد
معین گفته:
سلام، بسیار لذت بردیم
ولی آهنگ۳۷ مال آلبوم ”بیداد“ نیست، مال آلبوم ز”مستان است“ هستش
خیلی عالی مرسی گفته:
نظری ندارم
خیلی عالی مرسی گفته:
بسیار عالی وخوب بود.اهنگهای دیگر و بیشتری بگذلریدممنون مرسی
امین گفته:
فوق العاده بود،بسیار سپاسگزارم
محمدرضا نظری گفته:
درود بر استاد گرامی خسرو آواز ایران وطن پرست شجاع آزاده و بی بدیل اهورامزدا نگهدارش باشد
حامد گفته:
عالی بود مخصوصا یاد ایامی
محمد آقایاری گفته:
سلام. خیلی عالی بود آلبوم های شما استاد محمد رضا شجریان یکی از یکی عالیتر.تشکر
امیر گفته:
برای سلامتی استاد دعا کنید🙏
عسل گفته:
یکی از بزرگان موسیقی هستند و صدایشان پر از آرامش است چه خوب که همچین اسطوره های بزرگی هستند
سعید گفته:
گنجینه ای ارزشمند با موسیقی ناب و صدای ملکوتی استاد شجریان..بسیار عالی..از زحمات شما متشکریم..
عباس گفته:
عالی بود. ممنون. استاد برای همه ما عزیز هستند و ماندگار
خدادادی گفته:
عالی بود . درود بر استاد شجریان بزرگ و آرزوی سلامتی ایشان
نورشاد دمساز گفته:
به نطر من آهنگهای استاد شجریان آنقدر استادانه و زیبا هستن که ازدایره نظر ما خارج هست .
ممنون از زحماتتون خیلی خیلی خیلی عالی.
شهروز گفته:
گنجی است از خزانه های تمام نشدنی الهی برتارک موسیقی ناب ایرانی
فرزادنجمی گفته:
عالی دمتون گرررررررم. آفرین برشما
جمال گفته:
ممنون بابت سایت خوبتون و موزیک های زیباتون
شه روز گفته:
عالی بود . متشکرم از زحمات شما.
پژمان گفته:
چرا توو متن تصنیف ها یا ساز و آوازها کلماتی با مضمون هاهاهاها نوشتین..کجای اواز استاد شجریان هاهاها داره
لطفا بهتر گوش بدین و اصلاحش کنین
حسن گفته:
هم خودم هم دوتا سهره دارم با صدای فراموش نشدنی استاد لذت فراوان بردیم
مظفـر صــیدالی گفته:
باعرض سلام ادب واحترام خاص محضرحضرت استاد شجریان عزیز ، محبوب ، نازنین ، یگانه خسروآواز ایران وکسی که بهترین نام ها والقاب قابل ایشان راندارد چون هرنام وهرصفتی برای ایشان درنظر بگیریم باز هم کم گفتیم ، اسطوره موسیقی ایران ، پدرموسیقی ایران ، صدای داودی ، صدای گرم شیرین ومخملی صدائی که به انسان امید می بخشد وباعث تحمل سختی هامیشود وصدائی که بعدازکارروزانه میشود باهاش خستگی ات رااز تن بیرون کــرد اساد شجریان یعنی جون من روح من ونفس کشیدن من ، من ازدهه 60باآلبوم آستان عاشق ، دیوانه ومست ایشان شدم و34سال هست که روزی حداقل 5ساعت شجریان گوش میدهم .
خــاک پـای اسـتاد مظفـر صیـدالی از شهرستان خانمیرزا - چهارمحال وبختیاری
الیاس گفته:
بسیارعالی بود ازاینکه وقت گذاشتید بی نهایت سپاسگذارم .زنده باشید.
امپراطور گفته:
درود بر شرف پاکتان
کیوان گفته:
به زودی حتما
شهره گفته:
خیلی زیبا. اگه ممکنه زداغ حسرت رو هم اضافه کنید. متشکرم
شهرام گفته:
واقعا عالییییی
روح اله معینی گفته:
افسوس.. که این مرغ سحر ناله سر نمیکند دگر
مرتضی گفته:
بی نظیره سایتت. منظم و بی عیب
حسبن گفته:
خیلی زحمت کشیدید . تشکر
ebi گفته:
عالی
عالی بود درررررجه یک گفته:
بسسسسسسسیار عالی ممنون از شما.
احمدی گفته:
ممنون خیلی عالی بود
خیلی راحت اهنگها دانلود شد
از زحمتهای شما ممنون
اگه ممکن هست اهنگ دل مجنون رو هم بزارین
فریدنیا گفته:
صد حیف که دیگر نمیاید چنین
مصطفی گفته:
عالی ممنون زنده باشی. که روح مارو تازه و شاد کردی
مهتاب گفته:
سپاس از وقتی که گذاشتی الهی همیشه دلت خوش باشه
محمد گفته:
خیلی عالی دمتون گرم ممنونم
Bayan گفته:
بسیار عالی ممنون از زحماتتون
کیوان گفته:
درود بر شما
برای دانلود این آثار خیر ، ولی میتونید با خرید آلبوم جدید استاد نسبت به حمایت از اثر استاد شجریان اقدام نمایید
مجید گفته:
عالی ممنونم با آرذوی سلامتی برای استاد.
آیا برای دانلود باید به حساب استاد مبلغی واریز کنیم یا استاد اجازه دا-لود رایگان دادن؟
علی عبادی لوئی گفته:
با سلام.آلبوم ها به ترتیب نبود.آلبوم های قدیمی مثل 1-بیداد 2-آستان جانان 3- ماهور 4-مرکب خوانی 5- دستان که از اولین آلبوم های خسرو آواز ایران اســـــــتاد محمد رضا شجـــــــــریان فقط تصنیف جان جهان را دیدم .هر کدام از این آلبوم ها را بارها و بارها شنیدم و تقریبا " از حفظم . ارادت خاصی به استاد دارم .قبلا" به خاطر هر گونه کمی و کاستی پوزش میخواهم .شــــاد باشــــــــــید...